دست نوشته های وریا بهرامی ولدبیگی

هرکس بخواهدخانه اش را آبادکندباید مملکتش را ویران کند.وهرکس بخواهدمملکتش را ابادکند باید خانه اش راویران کند.

دست نوشته های وریا بهرامی ولدبیگی

هرکس بخواهدخانه اش را آبادکندباید مملکتش را ویران کند.وهرکس بخواهدمملکتش را ابادکند باید خانه اش راویران کند.

جاف

جاف 


جاف ، ایل ، از ایلهای کرد در مغرب ایران و مشرق عراق . ایل جاف در ایران ، امروزه در استان کرمانشاه ، بیشتر در دهستانهای شیوه سر، کَلاشی و ماکُوان (هر سه از بخش

بایِنْگان ) 

امیرعباس جعفری

جاف

امیرعباس جعفری
جاف ، ایل ، از ایلهای کرد در مغرب ایران و مشرق عراق . ایل جاف در ایران ، امروزه در استان کرمانشاه ، بیشتر در دهستانهای شیوه سر، کَلاشی و ماکُوان (هر سه از بخش

بایِنْگان )، دهستان منصور آقایی از بخش مرکزیِ شهرستان پاوه ، دهستانهای زِمکان و خانه شور (هر دو از بخش مرکزیِ شهرستان ثَلاثِ باباجانی * )، و دهستانهای پلنگانه و شروینه (هر دو از بخشِ مرکزی شهرستان جوانرود * ) پراکنده اند. این ایل در دهستان زمکان و منصور آقایی ، فقط ییلاق و در دیگر دهستانها ییلاق و قشلاق دارند ( رجوع کنید به مرکز آمار ایران ، 1378 ش الف ، ص 134ـ 135؛ ایران . وزارت کشور، ذیل «استان کرمانشاه »).


در گذشته بخشی از جافها در کردستان به سر می بردند ( رجوع کنید بهادامة مقاله ). امروزه بیشتر جافها، به ویژه در استان کردستان ، تخته قاپو * شده اند. بدیعی (ج 2، ص 91) به وجود طایفة جاف سقز در منطقة سقزِ کردستان اشاره کرده و گفته است که آنان شافعی مذهب اند. در سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده در 1377ش (آخرین آمار)، جمعیت عشایری دهستانهای استان کردستان ، به سبب یکجانشین شدن عشایر، ذکر نشده است .


ایل جاف به سه گروه عمده تقسیم می شوند: بزرگ ترین آنها، جاف عراق یا مرادی است که در عراق به سر می برند. گروه دوم ، جاف جوانرودی است شامل پانزده تیره ، از جمله : وکیل ، ولدبیگی ، باباجانی و قبادی . گروه سوم ، جاف گوران یا کِرماشاه / کرمانشاهی است شامل هشت تیره ، از جمله گهواره و تفنگچی و قلخانی که هر سه در اوایل سدة سیزدهم به اتحادیة گوران (از فرقة اهل حق یا علی اللّهی ) پیوستند و، طایشه ای / تایشه ای و قادرمیرویْسی و نیریجی / نیریژی و بی بیانی / بیویانی که سنّی مذهب اند (سنجابی ، ص 8 ـ10، 15ـ16، 19؛ ادموندز، ص 155؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به عزاوی ، ج 2، ص 44ـ76).


جافها مسلمان و عمدتاً سنّیِ شافعی اند. سلسله های تصوف ، مانند نقشبندیه و قادریه ، در میان جافها پیروانی دارد. شیوخ و بزرگان صوفیة ایل جاف ، مرید پیرخضر شاهو هستند (عزاوی ، ج 2، ص 31).


جافها به گویش سورانی (از شاخه های زبان کردی ) گفتگو می کنند که در محل به گویش جافی معروف است ( رجوع کنید بهولدبیگی ، ص 1).


طبق سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده در 1377ش ، جمعیت عشایری جاف در استان کرمانشاه 655 ، 7 تن (323 ، 1 خانوار) ضبط شده است ، که مشتمل بود بر 192 ، 7 تن (253 ، 1 خانوار) در شهرستان پاوه ، 249 تن (36 خانوار) در شهرستان جوانرود و 214 تن (34 خانوار) در شهرستان ثلاث باباجانی (مرکز آمار ایران ، 1378 ش الف ، همانجا؛ همو، 1378 ش ب ، ص 15). پرورش بز و گوسفند عمدتاً و سپس گاو از اشتغالات آنان است و از قاطر و الاغ و اسب و شتر برای حمل ونقل استفاده می کنند (همو، 1378 ش ب ، ص 59). در آمار 1377ش ، عشایر جاف 422 ، 55 رأس بز، 144 ، 19 رأس گوسفند و 003 ، 3 رأس گاو داشتند (همانجا).


آنان از صنایع دستی به بافت قالی ، گلیم ، جاجیم (به محلی : مُوْج )، سیاه چادر (به محلی : دَوار)، خورجین ، نمد، شال و گیوه (به محلی : کَلاش ) اشتغال دارند.


پیشینه . واژة کردی جاف به معنای شجاع و دلیر است (صفی زاده ، ص 371). عباس عَزّاوی (ج 2، ص 29) احتمال داده است که واژة جاف در عربی ، بر گرفته (منحوت ) از جوانرود باشد. برخی جاف را برگرفته از نام جابان ، سردار بزرگ ایرانی و بازماندگان ایل و اردوی وی ، می دانند ( رجوع کنید بهسلطانی ، ج 2، بخش 1، ص 127). به استناد سخنان مسعودی (ج 2، ص 251)، که در ذکر طوایف کرد از طایفة جاوانیه در ولایت جبال یاد کرده ، به نظر می رسد جاف تغییریافتة جاو / جاوان است .


از پیشینة ایل جاف در قبل از اسلام اطلاعی در دست نیست . بیشتر منابع از دورة افشاریه به بعد، به سبب نزدیکی قلمرو این ایل به مرز دولت عثمانی ، از جافها یاد کرده اند. در دورة شاه اسماعیل اول صفوی (حک : ح 906ـ930) ــ که هریک از ایلات ، ناحیه ای را از آن خود می دانستند ــ سلطان سلیم اول عثمانی ، حکیم ادریسِ کُرد را مأمور کرد تا میان رؤسای قبایل و ایلات کردستان (از جمله جافها) با حکومت صفوی اختلاف ایجاد کند. شکست ایرانیان در جنگ چالدِران * (920)، که ضعف دولت صفوی را به همراه داشت ، در روند شکل گیری این اختلاف بی تأثیر نبود ( رجوع کنید بهبدلیسی ، ص 537 ـ539). ظاهراً آغاز مهاجرت بخشی از ایل جاف (گروه جاف مرادی ) از دورة شاه صفی (حک : 1038ـ1052) آغاز شد ( رجوع کنید به ادامة مقاله ). در زمان تعیین مرز ایران و عثمانی (1049)، به موجب معاهدة زُهاب که میان نمایندگان سلطان مراد چهارم و شاه صفی امضا شد، تعدادی از طوایف ایل جاف در ایران باقی ماندند (زکی ، ج 1، ص 192؛ ترجمة فارسی ، ج 1، ص 150، پانویس ؛ نیز رجوع کنید بهمشیرالدوله تبریزی ، ص 79) و بیشتر آنها (گروه جاف مرادی ) خارج از مرز ایران قرار گرفتند.


در دورة قاجار (1210ـ1344)، ایل جاف از لحاظ سازمان ایلی ، قشربندی پیشرفته ای داشت و حکمرانان ولایت اردلان * در رأس تشکیلات ایل ، از لحاظ سیاسی و اجتماعی و اقتصادی دارای جایگاه ویژه ای بودند. آنان ، بر خلاف سایر حکومتهای عشایری کرمانشاهان ، از آغاز حکومت قاجار با خاندان شاهی وصلت کرده و پایگاهی سیاسی در دربار یافته بودند (سلطانی ، ج 2، بخش 1، ص 306). ترتیب دیوانی حکمرانان (خوانین ) و بیگ زادگان به شیوه ای بود که عیناً مناصب دربار شاهان را در میزانی محدودتر تداعی می کرد. حکمرانان و بیگ زادگان بالاترین مرجع قضایی و نظامی در ایل و طایفه محسوب می شدند (همان ، ج 2، بخش 1، ص 307). کدخدایان و کلانترها و ریش سفیدان تیره ها، اگرچه دارای قدرت اجرایی نبودند، در حوزه ای محدودتر آنچه را که در دستگاه خوانین و بیگ زادگان مهیا بود، برای خود فراهم می کردند (همان ، ج 2، بخش 1، ص 308). ازدواج در میان حکمرانان درون گروهی بود اما گاه ، به اقتضای مسائل سیاسی ، با طوایف و تیره ها وصلت صورت می گرفت (همان ، ج 2، بخش 1، ص 307).


ایل جاف در 1329 هنگام حملة سالارالدوله (برادر محمدعلی شاه ) به کردستان برای مقابله با قیام مشروطه ، به سپاه شاه یاری رساندند (مردوخ ، ج 2، ص 278).


در جریان جنگ جهانی اول (1914ـ 1918) و ورود قوای روسیه به مناطق کردستان و کرمانشاه ، جافها با همکاری نیروهای عثمانی (به دلیل رقابت میان دولتهای عثمانی و روسیه ) توانستند روسها را وادار به عقب نشینی کنند (همان ، ج 2، ص 325ـ329؛ تیمورزاده ، ص 53 ـ54).


به گفتة محمدعلی سلطانی (ج 2، بخش 1، ص 309)، در 1333 ایل جاف پیرو مذهب شافعی بودند و اردوهای عشایریِ (خِیْل ) آنها معمولاً شامل بیست تا سی چادر بود و هر اردو را سالمندی به طور غیررسمی اداره می کرد. هر عشیره را یک بیگ از خاندان خانی رهبری می کرد و جمعیت هر تیره به حدود چهار هزار تن (هشتصد خانوار) می رسید. سلطانی (همانجا) می افزاید که یکی از رده های ایلی جافِ جوانرودی ، هوز بود که تنها در طوایف باباجانی و یکی دو مورد در میان طایفة رستم بیگی بر تیره ها اطلاق می شد. سلسله مراتب ایلی از خان آغاز و به ریش سفیدان ختم می شد و اردو کوچک ترین واحد بود که شامل چند خانواده می شد و رهبری آن برعهدة ریش سفیدان ایل بود (خلیقی ، ج 2، ص 62). مسکن ایلات در مناطق یکجانشین ، خانه های روستایی ثابت گلی و سنگی ، معمولاً دو طبقه بود: طبقة اول برای نگهداری دام و طبقة


دوم برای زندگی افراد خانواده . طوایف «قریبْ ] = نزدیک [


کوچ » تابستانها را بیشتر در کَپَر می گذراندند و طوایف «بعیدْ


] = دور [ کوچ » از سیاه چادر استفاده می کردند (سلطانی ، ج 2، بخش 1، ص 310).


در دورة رضاشاه (حک : 1304ـ1320 ش ) و در جریان خلع سلاح کردن عشایر، ایل جاف نیز مانند سایر ایلات کردستان درگیر منازعات ناشی از آن شد ( رجوع کنید به همان ، ج 2، بخش 1، ص 159ـ163).


جاف مرادی ، بزرگ ترین گروه جافها، در نواحی جنوب شرقی تا جنوب استان سلیمانیه پراکنده است ، به ویژه در اطراف شهرهای حَلَبْچِه ، پَنْجْوین و شهرزور (یا سیدصادق ). این گروه 22 طایفه دارد که از آن جمله است : میکائیلی ، سادانی / سدانی ، کَهْمالی / کمالی ، یوسف جانی ، گَهْلالی / گَلالی ، عیسایی و تَرْخانی . برخی طوایف آن (مانند صوفیه وه ند/ صوفی وند، تاوگوزی / تایجوزی ، و نه ورولی / نَوْرولی ) ساکن و برخی (مانند شاتری / شاطری ، و رَشوبوری ) نیمه ساکن اند (زکی ، ج 1، ص 338ـ340؛ ادموندز، ص 154؛ قس صفی زاده ، ص 371).


از جمعیت عشایری جاف مرادی آمار جدید و دقیقی در دست نیست اما در 1314، این گروه بیشتر از بیست هزار خانوار داشت (سنجابی ، ص 19 و پانویس 1).


به نوشتة ادموندز (ص 155ـ156)، برخی محققان ، مهاجرت جافهای عراق را در دورة سلطان مراد چهارم عثمانی (حک : 1032ـ1049) دانسته اند. در این دوره ، ظاهربیگ جاف به همراه صدچادر (ظاهراً چهارصد خانوار) از جوانرود به بانی خِیْلان مهاجرت کرد که در کرانة غربی رود سیروان (یا دیاله ) در ناحیة بابان عراق (جزو قلمرو بابان * ها) واقع بود. با این حال ، ادموندز (ص 156) تاریخ مهاجرت جافها را به خاک عثمانی (عراق کنونی )، با قید احتمال ، 1186 دانسته است . در 1048، چون جافها به سلطان مراد چهارم عثمانی در فتح بغداد یاری رساندند، وی به آنان لقب جاف مرادی داد (نیکیتین ، ص 369). به این ترتیب ، پاشایان جاف مرادی از بیگ زادگان جاف جوانرودی جدا شدند (سلطانی ، ج 2، بخش 1، ص 125). همچنین پاشای کرد سلیمانیه در عراق به آنان اجازه داد که در حدود پَنْجوین (در شمال ) و قِزل رباط و خانِقِین (در جنوب ) ییلاق و قشلاق داشته باشند (نیکیتین ، ص 368). گزارشهایی در بارة تردد مشکل ساز ایل جاف در مرزها موجود است ( رجوع کنید بهسنجابی ، ص 19ـ20؛ معاهدات و قراردادهای تاریخی در دورة قاجاریه ، ص 111، 191؛ نیز رجوع کنید بهادامة مقاله ).


در دورة قاجار، بیشتر از شرارت و غارتگری این طوایف در منطقة کردستان (در آن زمان ولایت اردلان ، کمابیش برابر با استان کردستان کنونی ) و نپرداختن حق سرعلف / علف چر از سوی آنان به والیان کردستان سخن گفته شده است ( رجوع کنید بهوقایع نگار کردستانی ، ص 152؛ سنندجی ، ص 193ـ194). در اوایل سلطنت قاجار، همة جافها ایرانی و تابع والی کردستان بودند. در نتیجة ضعف این والیان و اقتدار عثمانی ، دولت ایران از ادعای خود بر سلیمانیه صرف نظر کرد و به تدریج این طوایف از تابعیت ایران خارج شدند، اما قرار شد در مدتی که در خاک ایران اند، تبعة ایران و در مدتی که در عراق اند، تابع دولت عثمانی محسوب شوند و چون عشایر هنگام ییلاق به اطراف سنندج می آمدند و در حین عبور به اموال کشاورزان آسیب می رساندند، با والیان و حکام کردستان (حکمرانان اردلان ) درگیر می شدند (سنجابی ، همانجا). تاریخ برخی از این درگیریها بدین قرار است :




1168، در دورة حکومت خسروخان (1168ـ 1176)، فرزند احمدخان اردلان ؛ دورة لطفعلی خان اردلان (1204ـ1209)؛ دورة خسروخان (1240ـ1250)، فرزند امان اللّه خان بزرگ ؛ دورة امان اللّه خان ثانی (1265ـ1276)؛ و 1286 در زمان فرهادمیرزا (1284ـ1291)، عموی ناصرالدین شاه ، که در مدت حکومت در کردستان جافها را به سختی شکست داد. در این نبردها، جافها به سوی شهرزور در عراق عقب نشینی می کردند (وقایع نگار کردستانی ، ص 150ـ152؛ سنندجی ، ص 148ـ149، 174، 176ـ177 و جاهای دیگر).


در دورة ناصری (1264ـ1313)، مشیرالدوله (ص 13، 127)، از پرداخت علف چر از سوی جافها (برای قشلاق در منطقة کردستان )، به حاکم زهاب مطالبی آورده است . در این دوره ، رئیسِ مرادیها، محمدپاشا (فرزند کیخسروبیگ ) بود و عزیزآقا (رئیس طایفة شاطری ) سایر طوایف مرادی را بر وی شوراند. محمدپاشا ناچار به جوانرود رفت و مجدداً تحت حمایت ناصرالدین شاه ، به عراق بازگشت و ریاست ایل را به عهده گرفت (سنجابی ، ص 20ـ21). در 1333، نیکیتین (ص 369) نوشته است که لقب مرادی در میان آنان چندان


رایج نبود.


پس از فروپاشی حکومت عثمانی در 1302 ش / 1923، شیخ محمود بَرْزَنجی * ، از رهبران کرد، برضد نیروهای انگلیسی در عراق قیام کرد. ظاهراً حکومت انگلستان برای شکست دادن وی درصدد بود تا بعضی از سران ایل جاف را به سوی خود جذب کند ( رجوع کنید بهحمدی ، ص 34ـ36؛ برای آگاهی بیشتر دربارة این قیام رجوع کنید بهکینان ، ص 93ـ106).


در دورة محمدرضا پهلوی (1320ـ1357 ش ) قشلاق آنها در نواحی شمالیِ خیلات تا نزدیک قزل رَباط (سَعْدیه ) و کرانة غربی رود سیروان (در استان سلیمانیه ) و ییلاق آنها در ایران ، در حدود نواحی سقز و گَرّوس (کمابیش برابر شهرستان بیجار کنونی ) و نزدیک شهر بیجار، گسترده بود (زکی ، ج 1، ص 339؛ سنجابی ، ص 20).


از جمله بزرگان جاف ، مولانا خالد شهرزوری مشهور به مولانا خالدِ نقشبندی * ، از پیروان طریقت نقشبندیه ، است (برای آگاهی از دیگر بزرگان جاف عراق و ایران رجوع کنید به مردوخ روحانی ، ج 3، ص 549 ـ554).


منابع : سسیل جان ادموندز، کردها، ترکها، عربها ، ترجمة ابراهیم یونسی ، تهران 1367 ش ؛ ایران . وزارت کشور. معاونت سیاسی . دفتر تقسیمات کشوری ، نشریة اسامی عناصر و واحدهای تقسیماتی ( به همراه مراکز )، تهران 1382 ش ؛ شرف الدین بن شمس الدین بدلیسی ،


شرفنامه : تاریخ مفصّل کردستان ، چاپ محمد عباسی ، چاپ افست تهران ?] 1343 ش [ ؛ ربیع بدیعی ، جغرافیای مفصّل ایران ، تهران 1378 ش ؛ مصطفی تیمورزاده ، وحشت در سقز: نگاهی به تحولات کردستان در فاصلة جنگ اول جهانی تا اعادة اقتدار دولت مرکزی ، 1293ـ1302 شمسی ( 1334 تا 1342 قمری )، به کوشش شهباز محسنی ، تهران 1380 ش ؛ ولید حمدی ، کردستان و کرد در اسناد محرمانة بریتانیا ، ترجمة بهزاد خوشحالی ، همدان 1378 ش ؛ حسین خلیقی ، کومه لناسی کورده واری : جامعه شناسی کردها ، ج 2، بغداد 1992؛ محمدامین زکی ، کورد و کوردستان ، بغداد 1350/1931، چاپ افست مهاباد ] بی تا. [ ؛ همان ، زبده ی تاریخ کرد و کردستان ، ترجمة یداللّه روشن اردلان ، تهران 1381 ش ؛ محمدعلی سلطانی ، جغرافیای تاریخی و تاریخ مفصّل کرمانشاهان ، ج 2: ایلات و طوایف کرمانشاهان ، تهران 1372 ش ؛ علی اکبر سنجابی ، ایل سنجابی و مجاهدات ملی ایران : خاطرات علی اکبرخان سنجابی ، سردار مقتدر ، تحریر و تحشیة کریم سنجابی ، تهران 1380 ش ؛ شکراللّه بن عبداللّه سنندجی ، تحفة ناصری در تاریخ و جغرافیای کردستان ، چاپ حشمت اللّه طبیبی ، تهران 1366 ش ؛ صدیق صفی زاده ، تاریخ کرد و کردستان ، تهران 1378 ش ؛ عباس عزاوی ، عشائرالعراق ، بغداد 1937ـ1956، چاپ افست قم 1370 ش ؛ درک کینان ، کردها و کردستان : مختصر تاریخ کرد ، ترجمة ابراهیم یونسی ، تهران 1376 ش ؛ محمد مردوخ ، کتاب تاریخ مردوخ ، تهران ] بی تا. [ ؛ بابا مردوخ روحانی ، تاریخ مشاهیر کرد ، ج 3 : امرا و خاندانها ، به کوشش ماجد مردوخ روحانی ، تهران 1371 ش ؛ مرکز آمار ایران ، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1377: جمعیت عشایری دهستانها، کل کشور ، تهران 1378 ش الف ؛ همو، سرشماری اجتماعی ـ اقتصادی عشایر کوچنده 1377: نتایج تفصیلی کل کشور ، تهران 1378 ش ب ؛ مسعودی ، مروج (بیروت )؛ جعفربن محمدتقی مشیرالدوله تبریزی ، رسالة تحقیقات سرحدیه ، چاپ محمد مشیری ، تهران 1348 ش ؛ معاهدات و قراردادهای تاریخی در دورة قاجاریه ، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تهران : بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1373 ش ؛ نقشة راهنمای عراق ، مقیاس 000 ، 200 ، 1:1، تهران : گیتاشناسی ، ] بی تا. [ ؛ بازیل نیکیتین ، کرد و کردستان ، ترجمة محمد قاضی ، تهران 1366 ش ؛ علی اکبر وقایع نگار کردستانی ، جغرافیا و تاریخ کردستان : حدیقة ناصریه و مرآت الظفر ، به کوشش محمد رئوف توکلی ، تهران 1381 ش ؛ بهرام ولدبیگی ، تاریخ سیاسی اجتماعی پاوه و اورامانات در بیست سالة اخیر: 1368ـ 1348 ه .ش ، تهران 1369 ش .

نظرات 2 + ارسال نظر
homand پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 01:06

سلام آخه برادر من بر اساس کدوم منطق میگی گویش جافی جز سورانیه
جافی با سورانی متفاوته

حامد جمعه 20 دی 1398 ساعت 11:44

جاف ها به زبان سورانی صحبت میکنن.کردهای سوران در ارومیه،مهاباد،اشنویه،پیرانشهر،...وشهرهای استان کردستان بەعلاوه جافها در شمال کرمانشاه همە به یک زبان صحبت میکنن فقط در گویش باهم تفاوت جزئی دارن مردمان این شهرها به راحتی با هم صحبت میکنن اما مردم کلهروزنگنە کرمانشاە سورانی نیستن و البته بعضی ها معتقدند آنها اصلا کرد نیستن

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد